تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمی بینم
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده می دونم
دیروز،من به دنیا آمدم
هر سال،جشنی می گرفتم
برای دیدن لبخندهایی
که نشاط تولدم را،به همراه دارند
هر سال،چهره ی شاد کسانی را
که دوستم دارند
به یادگار ثبت می کردم
هر سال یک شمع دیگر
اضافه می کردم،روی کیک تولدم
و یک سال از گذر عمرم را
در کنار کسانی که
دوستم دارند می گذراندم
هر سال،لباس شادی می پوشیدم
و ست با رنگ هایش،آرایش می کردم
می رقصیدم،می خندیدم
و هر سال اینگونه
تولدم را می گذراندم
امسال اما نه!امسال
من در عطر گلاب های نیاسر
که از صورتی گل های محمدی
روز تولدم را طراوت می بخشیدند
متولد شدم.
و در غربت خاک سهراب،
که دلیل اشک هایم می شد
و زیر نم باران،روز تولدم را
با دعا همراه می کرد
خلوت کردم.
و در کوچه پس کوچه های ابیانه
در یکرنگی دیوارها
در بناهای کاه گلی خانه های پیر
اندکی زندگی کردم.
امسال،روز تولدم را
با همان لباسهای بیرونی معمولی
با همان آرایش ساده ی دخترانه
و عطر سرد ادکلن همیشگی گذراندم
امسال،روز تولدم متفاوت بود
انگار من هم آدم دیگری بودم
و دنیا رنگ دیگری داشت
امسال شوق تولدی در من نبود
من بودم و طبیعت
و دلی که
سخت دلتنگ وجود یارم بود
و او صدایی مهربان پشت خط
عشق من،تولدت مبارک
دوستت دارم خوب لحظه های من
امسال بی تو تولدم
نه کیکی داشت و نه شمعی
نه شاخه گلی در اتاقم هست
و نه روی لب هایم
گرمای بوسه ی لبهایت
سال دیگر بوسه های امسال را
از لبهایت طلبکار می شوم.
سال دیگر در حجم آغوشت
شوق ۲۴ سالگی ام را
جشن می گیرم و با تو شمع ها را
فوت خواهیم کرد.
تا سال دیگر…